پیشنهاد کتاب

بهمناسبت دومین نمایشگاه مجازی کتاب، بهنظرم رسید شاید معرفی چند تا کتابِ خوب، خوب باشه؛ البته قولی که به برخی دوستان هم داده بودم که چند تا کتاب پیشنهاد بدم، موثر بود.
اینکه بخوام بهصورت پراکنده کتاب بگم، توی این شلوغیهای فجازی که پر از توصیه و معرفی کتابه، شاید فایده آنچنانی نداشته باشه برای همین تصمیم گرفتم چند تا کتاب محدود بگم اما با یک موضوع منسجم: تغییر.
از نظر من، خوندن این چند کتاب و البته عمیق شدن و بهکارگیری مطالبشون، میتونه در تغییر آدمها موثر باشه. در ضمن فکر کنم این بدیهی باشه که توصیهکننده ابتدا خودش خونده، بهکار گرفته و این توصیهها، حالت تجربی هم داره.
یک. کتاب «تئوری انتخاب»1 ؛ بیشترین و عمیقترین تاثیرش جایی بود که متوجه شدم اغلب حالات روحی و روانی خودم و سایر افرادی که باهاشون تعامل دارم، یک انتخاب هست؛ یعنی مثلا اگر کسی افسردهست، این حالت بهاحتمال خیلی بالا، انتخاب خود اون فرد هست که افسرده باشه؛ در واقع افسردگی کردن به جای افسرده بودن.
تئوری انتخاب برای کسانی که میخوان وارد یک رابطه عاطفی بشن، از هر خرس، گل، شکلات و پاستیل قرمزی واجبتره. الان هم که نزدیک روز ولنتاینه بهنظرم هدیه فاخری میتونه باشه (خوشبختانه کنار جلد کتاب یک نوار قرمز وجود داره و ست رنگی هدایا رو خراب نمیکنه)!
البته موضوعات کتاب فقط برای روابط عاطفی نیست؛ پدر و مادرها، معلمها، مدیران و همه کسانی که تعامل با سایرین در زندگیشون نقش اساسی داره، باید این کتاب رو بخونن. این یک شیوه نگرش هست و افرادی که با این شیوه نگاه میکنن، در دنیایی متفاوت زندگی میکنن و اگر خود من از کسی بشنوم این نگرش رو قبول داره، گویی زبان مشترکی در تعامل با اون فرد برام ایجاد شده.
دو. کتاب یا بهتر بگم لایفاستایل «اصلگرایی»2 هست؛ کتابی که همیشه با حالت طنز وام گرفته شده از تبلیغات گاج گفتم «بهجای اینکه چندین کتاب توسعهفردی بخوانید، اصلگرایی را چندین بار بخوانید.» البته که این طنز رو من کاملا جدی بهکار میبرم.
اصلگرایی رو میشه توی یک عبارت خلاصه کرد «کمتر ولی بیشتر»؛ اینکه خوب یا ضروریه که به موضوعات کمتر اما اصلیتر بپردازیم تا اون ثمرهای که از فعالیتهامون میخوایم رو بدست بیاریم. اگر خیلی شلوغید، زیاد کار میکنید اما کم نتیجه میگیرید، چیزای زیادی دوست دارید اما متوجه شدید که عمر محدوده و باید از بینشون انتخاب کنید و … این کتاب پاسخ کاملی برای این مسائله.
سه. کتاب و به عبارت درستتر، عینک «واقعبینی»3 ؛ در مرحله اول، اصلا اهمیتی نداره که این کتاب به چه موضوعاتی پرداخته. کاری که این کتاب انجام میده اینه که بسیاری از تصورات ما درباره جهان رو، با فکتها و آمارها دقیق، تغییر میده. خیلی از ما فکر میکنیم جهان داره رو به نابودی میره، فقر و رذالت داره بیشتر میشه، محیط زیست بهکلی در حال از بین رفتنه و موارد منفی از این دست. همین حسی که در ما ایجاد شده، کافیه برای اینکه در پسِ پرده ذهنمون، همیشه اینو داشته باشیم که در جهانی که رو به نابودی میره، تغییرات مثبت و کوچک من چه فایدهای داره؟
وقتی این کتاب رو میخونید، متوجه میشید که ماجرا اونطور هم که فکر میکردید و همه میگفتن نیست. واقعیتهای دنیا با چیزایی که بهخصوص رسانهها و اخبار بهخاطر جذابیت و جلب توجه مخاطب برجسته میکنن، فقط بخشی از واقعیته. وقتی چنین پتک بزرگی بر سر تصورات غلطمون فرود بیاد، چند تا نتیجه خوب داره؛ اولیش این هست که شاید مثل من به این نتیجه برسید، دیگه اخبار رو دنبال نکنید یا با شیوه ساختارمندتری سراغ اخبار برید. دوم اینکه شاید روش کتاب در نگاه به مسائل رو بپسندید و از این به بعد با همین روش به استقبال مسائل برید؛ اطلاع از واقعیت، شاید یکی از مهمترین الزامات تغییرات اساسی فردی و اجتماعی باشه. نتیجه مهم و آخر هم اینه که وقتی میفهمید گویا دنیا هنوز قشنگیاشو داره! و به سمت بهتر شدن پیش میره، ممکنه تصمیم بگیرید با این رشد همراه بشید و تغییرات مثبتی در خودتون بهوجود بیارید.
توی لیست کتاب با موضوع تغییر، شاید خیلی از کتابهای دیگه هم میشد نوشت اما بهنظرم همینقدر کافیه. از یک طرف این سه کتاب، سه موضوع اساسی برای تغییر رو نمایندگی میکنن؛ یعنی تغییر شیوه تعامل با خود و دیگران، تغییر سبک زندگی و تغییر نگاه به جهان. از طرفی این سه کتاب از سایر کتابهایی که با همین موضوعات نوشته شده، جامعتر، بهروزتر، دقیقتر و همچنین خواندنیتر هستند.
تصویری که برای هر کتاب قرار دادم، همون ترجمه و انتشاراتی هست که خودم خوندم یا بهنظرم بهتر از سایرین بوده. امیدوارم بخونید، لذت ببرید و در تغییراتتون، موثر باشه.
هم کتاب تئوری انتخاب رو مطالعه کردم و هم اصل گرایی بنده هم با نظر شما موافقم و این دو کتاب توانایی این رو دارند که مقداری در زندگی ما تغییر حاصل بشود البته برای افرادی که اراده داشته باشند.
تصمیم محکم و اراده ادامه دادن بدون وقفه